و من هنوز عاشقم
آنقدر که می توانم هر شب
بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و دست آخر همه را فراموش کنم !
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان ...... ایستادن اجبار کوه بود،
رفتن سرنوشت آب
افتادن تقدیر برگ و صبر پاداش آدمی...
پس بی هیچ چشم داشتی حراج محبت کنیم که همه ی ما خاطره ایم!
میدانستم عاشق بارانی ،
آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،
تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد این اشکهای من است
که بر روی تو میبارد آسمان با دیدن چشمهای من می نالد
عشق همین است و راه آن نفسگیر باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش،
دردهایی که درد نیست چون دوایش تویی خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش،
چون چاره اش تویی عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی با تو بودن یعنی همین ،
یعنی من عاشقم بیشتر از تمام عشقهای روی زمین عزیزم خیلی دوستت دارم ،
تنها همین احساس است که در دل دارم این کلام جاودانه را از من بپذیر ،
در روزی که قلبم درونش غوغاست ،
این احساس صادقانه را از من بپذیر ،
در روزی که حال من حال خودم نیست