آورده اند که پیری فرزانه شبانگاه نیایش همی
کرد: بارالها! سالهاست ایوب وار مرا با بلیات گونه گون همی آزموده ای، از
فقر و رنج و بیماری گرفته تا تورم و گرانی و شهریه ی مکتب آزاد اولاد،
مرحمتی فرما و آزمونی یوسف گونه نیز از ما به عمل آور. سخن که بدینجا رسید
دق الباب کردند. پس در بگشود. برادرانش بودند. تعارفی زد، آن ها اما دست در
گریبانش زدند و کشان کشان همی بردند و در صندوق عقب همی چپانیدند. بیرون
از شهر برده و در چاهیش افکندند. پس از قعر چاه نعره همی زد: خداا! من
منظورم اون آزمون عشوه و زلیخا و پشت درهای بسته و... بود نه این!
سلام....وب خوبی داری
موافقم...لینکت کردم و اگه خواستی لینک کن..
مرسی اومدی وبم